تندیس اندوه | ||
دلم را باز می بازم،سخن ها رفته از یادم کتابی بی سر آغازم،صدایم گم شده در باد شکسته چنگ و تارم باز
شبی سرد است و ظلمانی و من باشمع دمسازم هوا تنگ است و بارانی دوباره پنجره خالی از آن چشمان رویایی چنان این شمع سربازم من از این چرخ افسونگر،ازین دنیای دونین گر شکایت ها برم با خود به رستاخیز دورین تر چرا عاشق شدم من باز؟ چرا من میکنم این درد بی درمان آغاز کتاب قلب من امشب گشوده روبروی تو بسوزان یا بخوان آن را و یا آن را همانگونه که میخواهم تماشا کن مرا با سادگی هایت،زبان پاک چشمانت بخوان و غرق در خود کن که من این درد شیرین را به وصلت چاره می سازم کشیده ردپای عشق از این جا تا نگاه تو چگونه چشم بر دارم نمانده تاب و آرامم ندارم چاره ای دیگر،دلم را باز می بازم دلنوشته...لطفا کپی نکنید..مرسی
[ شنبه 91/7/29 ] [ 9:33 عصر ] [ jila shams ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |